سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دانشمندان سؤال و با حکیمان گفتگو و بافقیران همنشینی کنید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

  

 اسباب کشی فرهنگی

به دلیل مشکلات و گرفتاری های کاری و وجود برخی مشکلات سییتمی پارسی بلاگ با قلبی آرام و ضمیری امیدوار برای همیشه این وبلاگ را ترک گفته و به سایت خودمان نقل مکان می کنیم.

از دوستان، همسایگان، میهمانان، وارثان و سایر فامیل‏های وابسته ضمن طلب حلالیت، تقاضامندیم چنانچه مایل بودند به نشانی زیر تشریف بیاورند تا در خدمتشان باشیم.

ضمنا به همراه آوردن فامیل و بچه و ... کاملا آزاد می‏باشد.

مراسم‏های بعدی همه در منزل جدید برگزار می‏شود.

نشانی:

 

بهجانی دات کام - به روز رسانی :  1:50 ع 26/11/1386


+کورش زارعی بهجانی شنبه 88 خرداد 9  10:9 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 در سوگ شکافنده علم

شهادت جانسوز شکافنده‏ی بزرگ علم و دانایی حضرت امام محمد باقر علیه‏السلام بر عموم عاشقان اهل بیت سلام‏الله علیها تسلیت باد.

انشاالله که همه‏ی ما از رهروان و پیروان واقعی و حقیقی آن حضرت باشیم.


+کورش زارعی بهجانی شنبه 87 آذر 16  10:3 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 روز دانشجو زیر آسمون جهرم

روز دانشجو مبارک باد

 

روز دانشجو رو به همه دانشجویان عزیز مخصوصا دانشجویانی که در شهر جهرم مشغول به تحصیل هستند، تبریک میگم. انشاالله همشون موفق باشند.

به خاطر این روز یه شعر از دوست بسیار عزیز و نازنینم جناب آقای نصیر رضایی نژاد براتون میذارم. انشاالله مورد پسند واقع بشه.

 

شعر: زیر آسمون جهرم

 

آدما تو فکر بلوان

هر کدوم یه جور معمان

بعضی‌ها خلاف سنگین

بعضی‌ها یه پارچه آقان

 

زیر آسمون جهرم

که می‌سوزه پوست مردم

غذای دانشجوهاشه

سوپ جو با آرد گندم

 

تو فقط گیجی و منگی

توی این دنیای رنگی

هر کسی بالا نشسته

توی دستش داره سنگی

 

تا سحربیداری بابه

کتاباش رو فوت آبه

با تمام ادعاهاش

سر هر کلاسی خوابه

 

وقتی دانشجوی بدبخت

می‌خوابه تو خونه رو تخت

خواب امتحان می‌بینه

یا خواب زندگی سخت

 

آره این زندگی‌مونه

درس و گشنگی و بونه

که از این دور و زمونه

توی ذهن ما می‌مونه


+کورش زارعی بهجانی شنبه 87 آذر 16  9:50 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 دلم میخواد معتاد باشم نه معلول

دلم میخواد معتاد باشم نه معلول

به مناسبت روز جهانی معلولین

 

می‌دونی چرا؟! دوست داری علتش رو بدونی؟! اگه دوست داری بدونی، متن زیر رو بخون. مطمئنم وقتی خوندی تو هم دلت میکشه که معتاد بشی!!.

1- هوامون که دارن.

2- سرنگ و دارو و بن و کالابرگ رایگان که میدن.

3- وام‌های قرض الحسنه و بلاعوض که میدن.

4- در دوران اعتیاد خانواده‌ام را هم تحت پوشش که میگرن.

5- کلاس های مهارت زندگی را رایگان و با ناز و عشوه برام میذارن.

6- به فک و فامیل و دوست و آشنا می‌سپارن که هوامو داشته باشن و وضعیت روحی  روانی و مالیمو لحاظ کنن.

7-برام جشن پاکی و جشن تولد که میگرن.

8- تازه اگه دلم خواست و دوست داشتم هم می‌تونم دوباره معتاد بشم و دوباره همه را به بازی بگیرم و برای خودم حسابی حال کنم!!!!

9- معتاد یه بیماره نه یک معلول. فرد بیمار هم طبق مقررات و قانون باید تحت پوشش اداره بهداشت و درمان باشد نه تحت پوشش بهزیستی. پس من میتونم تمام وقت و هزینه‌ی پرداختن به مشکلات معلولین رو خراب کرده و از بین ببرم و مسئولین به ویژه مسئولین بهزیستی را سر کار بذارم.

10- همه‌ی پارک‌ها ملک پدری و ارثیه‌ی بابامه. به همین خاطر شب، نصف شب و وقت و بی‌وقت و خلاصه هر وقت دوست داشتم و عشقم بکشه میرم تو اونجا و کاری هم می کنم تا هیچ خانواده‌ای جرأت نکنن که به پارک من نزدیک بشن!!.

11- بیشتر از همه من رو توی تلویزیون نشون میدن و به همین خاطر همه منو میشناسن. اگه دیدی همین روزها جانشین یکی از مسئولین صدا و سیما شدم و صاحب یه پست خوب تو این دم و دستگاه شدم، خدای ناکرده تعجب نکنین.

12-  هرکاری دلم خواست و عشقم بکشه، تحت لوای معتادی می‌کنم. کسی هم کاری به کارم نداره و همه تقصیرامو زیر سبیلی رد می‌کنن.

13- و .... الی ماشاءالله

راستی از روز جهانی معلولین هم یه یادی بکنیم بد نیست. معلولین تنها اقشاری هستند که در هیچ قاموسی و قانونی و تقویمی جا ندارن و به صورت حقیقی یاد نمیشن. زحمت کشیدن و به اصطلاح یه قانون جامع تصویب کردن که اگه یه مطالعه‌ی ناچیز داشته باشیم می فهمیم که این قانون بیش از 150 سال قبل در اروپا تصویب شده و ما تازه برگشتیم به 150 سال قبل.

ترقی می کنند مردم به بالا

من از بالا به پایین می ترقم

راستی سازمان بهزیستی هم طی یه بخشنامه جدید اعلام کرده به جای بن کالای رمضان که هنوز با گذشت بیش از دو ماه، توزیع نشده، به زودی بن شلغم به معلولین میده!!!. این سازمان در بخشنامه خود پیش بینی کرده که معلولین از این بن کالا که در نوع خود منحصر به فرد و جدید است، به شدت استقبال کنند. چون این میوه خاصیت میکروب زدایی و پنی سیلین داره و برای فصل زمستان خوبه و مهم تر این که تمام ابعاد معلولیت و واژه معلول هم در اون خلاصه شده (شل+غم)

گفتنی است طی همین بخشنامه جدیدالوصول، مقرر شده ادارات تابعه‌ی سازمان بهزیستی از این پس از شکل شلغم در لوگوی نامه‌های اداری خود استفاده نمایند و به عنوان آرم اصلی خود جایگزین آرم سابق نمایند. ضمنا تاکید شده که با متخلفین با این دستورالعمل به شدت برخورد خواهد شد!!!.

با صدور این بخشنامه، رند ظریفی هم که خود معلول بوده، چنین گفته است:

آدمیان همه معلولند چرا که معلولیت بر دو قسم است. یا از ناحیه جسم است یا از ناحیه روان!!. اینک بنده؛ معلول جسمی‌ام. تو چطور؟؟!!!!
+کورش زارعی بهجانی پنج شنبه 87 آذر 14  12:35 عصر پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 مفاتیحالجنان نسخه 2 منتشر شد.

مفاتیح‌الجنان نسخه 2 منتشر شد.

(فول ورژن)

ویژگی‌های نسخه 2 :

شامل متن کامل ادعیه، اعمال، زیارات، ملحقات و حاشیه مفاتیح‌الجنان (کتاب باقبات‌الصالحات)

نرم افزار با زبان برنامه نویسی java تهیه شده و قابل نصب بر روی انواع گوشی‌های موبایل است.

ادامه مطلب


+کورش زارعی بهجانی دوشنبه 87 آبان 20  7:59 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 خدا کند او با ما باشد

سرانجام اوباما انتخاب شد

مبارکه!!

اما خدا کنه

او

     با

         ما

             باشد!!!


+کورش زارعی بهجانی چهارشنبه 87 آبان 15  8:12 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 راهنمای ساخت کتاب الکترونیکی برای موبایل

راهنمای ساخت کتاب الکترونیکی برای موبایل

نرم افزار ساخت رایگان کتاب نسخه 53/1

نرم افزار fbook

بسیار بهتر، کارآمدتر و پرسرعت‌تر از نرم افزار پرنیان

سازگار با موبایل‌هایی که امکان خواندن فایل جاوا دارند مانند سونی اریکسون

مزیت‌ها و محاسن نرم‌افزار : fBook pack

- بهره‌گیری از قالب استاندارد

- سرعت بسیار مناسب در طراحی کتاب و سرعت مناسب به هنگام استفاده در موبایل

- ارائه‌ی قالب‌های متنوع و زیاد با ویژگی‌های منحصر به فرد

- تبدیل کتب به فرمت استاندارد (fBook.*) با قابلیت تبدیل در دیگر نرم افزارهای ارئه شده (نظیر Contact frame)

- قابل اجرا در گستره‌ی وسیعی از تلفن‌های همراه

- به روز رسانی مناسب نرم افزار در بازه‌های زمانی خاص

- نمایش فارسی، عربی (با اعراب)، انگلیسی، سوئدی و ...

- رایگان بودن

- و ده‌ها مزایای دیگر

برای اطلاعات بیشتر و استفاده از این نرم‌افزار کلیک فرمایید.


+کورش زارعی بهجانی یکشنبه 87 آبان 12  11:22 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 و سفر است که مرا میبرد

 

و سفر است که مرا می‌برد

به مناسبت 20 مهر ماه زادروز خواجه اهل راز،

حضرت حافظ علیه‌الرحمه

(سفری به اتفاق بچه‌های غروب سه‌شنبه انجمن شعر جهرم)



     «صبحِ سپیدِ صادق، آنگاه که بانویی در شکاف کعبه، نور زاد و به دیدار خدا ره برد،[1] برای سفری و هجرتی، «دیارِ چترهای سبز»[2] را وداع گفتیم که هجرت؛ لازمه‌ی زیستن آدمی است تا از «منِ» خویش رجعت کرده و به «او»یی بدل شود. «وَالرُّجًزَ فَاهًجُر»![3].

     با آخرین نخل؛ آخرین کبوتر نگاه، چرخید و بال گشود و به آبیِ دور دست سفر کرد. جاده، صبح، همدلی، عشق و یاران آیینه دل! و نُقلِ نَقلِ صلوات‌های سبز، چاشنی شکر افشان سفر شد.

     آبادی «غربی»[4] و امامزاده «ابوالقاسم(ع)»[5]! و زنان که یکریز و یکدست و ساده به تهنیت میلادش به آب و جارو و حجله‌بندی و بیت‌خوانی، پرداخته بودند.

     فراغتی و کنجی دنج و لب رود! جایی که به قول «سهراب» می‌شود آب را خوب فهمید!. لبه‌ی صحبت آب، خستگی‌ها را شست و بساط ناشتایی به اندیشگیِ غمِ نان، پایان داد. آن گاه کاروانیار جوان ، یاران را با صفات سفر و کجا باید رفتن‌ها، آشنا کرد.

     . . . و دوباره پیچ و خم‌های جاده در هیأت بیدهای مجاور، بلوغ یافت و باز سفر جان گرفت.

     شهر پدیدار شد! شهر گل و بلبل و نرگس و اقاقی، شهر هفت شهر عشق، شهر مردانِ مرد و پریرویانِ سمن بوی که به قول خواجه‌ی شیراز؛ به نشستن، غبار غم را بنشانند و شهر شگرف شعر و شعور و شهرت و اشراق و اشتیاق و آگاهی!.

     مسیح؛ روان‌های مرده را زنده می‌کرد اما در این طوبای طیّبِ مقدس، جانِ خفته‌ی مسیح نیز تازه می‌شود. آفتاب و نسیم «باغ ملی»، رخوت گنگی را در رگ‌هایمان ریخت و ما مستانه‌تر از هرچه مستان است، به اوج آخرین شاخه‌های سروهای سایه‌انداز، بال گشودیم و مشام جان را به تنفس هوای بهشتی‌اش، عطرآگین و خوشبو ساختیم. نماز و ناهار را میهمان اقاقی‌ها بودیم و غروبِ بی‌غمِ باغ ملی را به تلاوت آیه‌های آتشینِ شعر، به تماشا نشستیم.

     عصر؛ تالار مشکسای «حافظ»، میعادگاه دلسوختگان و فرهیختگانِ خواجه‌اش بود. سخنِ اهلِ دل؛ دلیلِ دردِ دلبری و دلدادگی است، از نای جان که می‌جنبد، جان خفته را «باجنید» می‌سازد و ما در این وادی شباب به «شبلی» دیگری بدل شدیم و عشق شدیم و عشق!.

     شب؛ آرامگاه خواجه، شور و شرار بود!، مریدانِ عاشق، آن چنان دل از دست داده بودند که درهای فروبسته‌ و نگران به کشش‌های بلندِ ابدی، به اشارتِ انگشتانِ ماه‌نشان و آه‌های جانسوزِ معاشقان، گره از زلف‌های دوتا گشودند و آغوش وا کردند و سیلِ سیالِ راهیانِ طریقتِ بلا، به سوی خاکِ پاکِ خواجه، روان شد و ما مثل نقطه‌ی کوچکِ توخالی در میان لفافه‌ی ابریشمیِ الفاظ‌های قدسی، گم شدیم!. خاکِ خواجه؛ خوب‌تر از همیشه بود و نوای شعریِ دلدادگانی چند، مزامیرِ شبِ اندامِ ما را می‌نواخت و می‌پالود. اگرچه حجمِ هجوم‌های سوختگانِ کویش، خستگی را می‌زایید اما ما خستگی را هم خسته کردیم!.

     گروهِ سماعیِ «سیمرغ»؛[6] بر قافِ قافیه‌ی عشق، وقوف یافته و نیستانِ جان‌های تر را به شرارِ سرکشِ شعله‌های سماع، سوختند. هرچه که بیشتر بسوزی، سبزتر می‌شوی! و ما سوختیم و سبزتر شدیم!!!.

     عجبا که پایان سوختن، تازه ابتدای نمازِ شامگاهمان بود و باغ ملی؛ شاهدِ خون‌وضوی ما و عروجِ سرخِ رکعت‌های عاشقانه‌مان به بامِ ملکوت!.

«رُکعَتانِ فِی‌العِشق لا یَصَّحُ وُضوئَهُما اِلاّ بِالدَّم»

در عشق دو رکعت است و وضوی آن نیاید مگر با خون![7].

     و شبی که برای آسودن و فراغت است را در دفتر «تیپ»[8]، به صبحِ صادق و نسیمِ نماز و آفتابِ جِنگِ خیابان، بدل ساختیم و رفتیم و رفتیم و بیکرانگی را زمزمه کردیم.

     «شیخِ اجل»؛ بابِ بلورینِ بهانه‌اش را با نوازشِ نوای «طِبتُم فَادخُلوُها بابِها» بر ما گشود و ما بر بابی از بهشت هبوط کردیم. خنکای خاکِ خواجه با عطر مشکسای گلهای سرخِ رُز و نسیم و ریزش آب روی بسیطِ سبزِ چمن‌های چمانِ باغ و آبیِ آرامِ «حوض ماهی»[9]، تکرارِ تکوین تا تکامل را در ما زنده ساخت. گردشگرانِ ایستاده کنارِ آرامگاه، به آوازِ جوانِ مترجم که غزل‌نوشته‌ی روی دیوارِ شمالِ شرقی را با آهنگی جان‌فزا تلاوت می‌کرد، با حالتی عجیب دل و گوش فرا داده بودند. آن چنان که انگار یک عمر مرید و سرسپرده‌ی شیخ بوده‌اند. به خاک افتاده کنارِ تربتِ پاکش، زمزمه‌خوانِ فاتحه‌ای بودم که از گوشه‌ی چشم، چشمی بر آنها گشودم و دیدمشان که جستجوگر و مسحورِ جادوی کلماتی‌اند که رقصان روی لبانم به طاقِ نیلیِ گنبدِ شیخ می‌رود.  لبخند زدم و آنها گل از گل‌شان شکفت.

     . . . و هوای تربتِ شیخ همچنان بوی گل و گیاه و گریستن می‌داد!.

     به هوای زیارت جناب «خواجو»،[10] جناب خواجه را وداع گفتیم. عجبا که آرامگاه حضرت خواجو، مشرف بر «دروازه‌ی قرآن»[11] است و این بدان معنا است که خواجو؛ حضورِ خلوتگه انس است. شیفتگانِ شیدا؛ بلندای ابدیّتِ مشرف بر دروازه‌ی نور را پلّه پلّه می‌پیمایند تا به «کمال» و خودکاملگیِ کامل رسند. از این رو خواجو؛ میقاتِ شرقیِ اشراقیان و دروازه‌ی کسانی است که به آسمان رفته‌اند!.

     از طراوتِ تربتِ خواجو که توشه‌ای توان‌فزا برگرفتیم، رهنمون به سوی سایه‌سارِ سبزِ دروازه‌ی نور شدیم. گردشگرانِ «ژرمن»؛ غرق در شکوهِ پرشوکتِ این طوبای مقدس، از دو چشمِ «نگاه» و «دوربین»؛ عظمتِ حیرت‌افزای این خاکِ پُرگُهر و حضورِ عسلیِ لحظه‌های ناب را به تصّور و تصویر می‌کشیدند. به بانویی از آنها خوش‌آمد گفتم و ناگهان جمله‌ی زیبا و پُر فروغِ «فروغ» در آیینه‌ی ذهنم تداعی شد. آه! فروغ! فروغ! همیشه شاعرِ همیشگی! من به ایمان تو، ایمان آوردم!. فروغ؛ شاعره‌ای آسمانی که آسمان در نگاهِ نیلی و انگشتانِ جوهری‌اش، تخم گذاشت و آنچنان از ایمان گفت که از این پس هیچ کس را یارای چنین گفتن نیست:

 

«و هیچ کس نمی‌دانست

نام آن کبوترِ غمگین کز قلبها گریخته

                                  ایمان است».

جمله‌ی پُرفروغِ فروغ را تلاوت کردم:

«پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است».

     و او تمنّای تلاوتِ دوباره نمود و پس از شنیدن، آنچنان در خودِ خویش فرو رفت و مبهوت ماند که لحظه‌ای با قالبی تهی، فقط دو چشمه‌ی چشمِ تر داشت!. بانو درود و بدرود گفت و من احساس کردم که به «شهبانوی شعرمان»، ایمان آورد و سلام داد!.

     «دانشکده‌ی مهندسی»[12] و مجموعه‌ی منبسطِ مشعوفی که نگاهِ ماه‌نگاهشان در آب و آیینه‌ی نگاه ما، تلاقی یافت و دقایقی دردهای دیارِ دلبران را برای هم سرودیم و از آن پس برای رفع عطش و جوع به «بوستان آزادی»،[13] گام نهادیم.

     تازه خورشید در چنگالِ تفرّجِ غروب می‌افتاد که راهی جمعِ خراباتیانِ خلوت‌نشینِ شیرین لهجه‌ی شیراز شدیم. پیری روشن‌ضمیر و استخوانی با لهجه‌ی شکّرین و اشراقی خود با سرود خوش آمد و تلاوتِ غزلِ «سفر»، به ملاقات خدایمان برد. «مردانیِ»[14] شاعر و ما از دریچه‌ی دیده‌ی دردمندِ خویش به آفاق افق‌های سبزِ انسانی نگریستیم. سبز شدیم و ایمان آوردیم که:

«دوستی

آدمی را به باد بدل می‌کند

بی هیچ نیازی به ادراکِ اتفاق‌های عجیب!»[15].

     نمازمان را با رقصِ شاخه‌های درختانِ باغچه‌ی کوچکِ «جمالیِ»[16] پیر، در هم آمیختیم و راهی عزیمت از این گُلگشتِ بی‌برگشت، شدیم.

     جاده، شب، سکوت و نگاه ما که در پیشاپیش، دوردست‌ترین منظره‌ها را می‌پائید. دغل دزدانِ شبانه؛ راه را بر ما تنگ، بسته بودند که ما به لطفِ لطیفِ حق از بندشان رهیدیم و من خطاب به آنان، زمزمه‌کنان سرودم:

«دیوانم را بردی

             با دلم چه می‌کنی!»[17].

     بانوی نورزاد و کودکِ کوچکِ کعبه در میان هلهله‌ی ملائک به خانه می‌رفتند و نخل‌ها تنها انیسِ تنهاییِ امیرِ عشق شده بودند.

     . . . راه را درنوردیدیم و اولین نخل، اولین سلام بود!».

جهرم-مهر ماه 1382



[1] - منظور حضرت فاطمه بنت اسد(س) و مادر حضرت علی(ع) است که روز سفرمان مصادف با تولد مولای متقیان بود.

[2] -منظور شهر جهرم است که به دلیل داشتن باغهای نخل فراوان به شهر چترسبز معروف است.

[3] - «و از ناپاکی‌ به کلی دوری گزین». قرآن کریم، سوره مدثر ، آیه 5

[4] - از روستاهای بخش خفر شهرستان جهرم.

[5] - امامزاده‌ای در آبادی غربی.

[6] - یکی از گروه‌های موسیقی شیراز.

[7] - از جملات الهی منصور حلاج.

[8] - منظور تیپ المهدی استان فارس است.

[9] - یکی از بخش‌های دیدنی در آرامگاه سعدی.

[10] - کمال‌الدین خواجوی کرمانی عارف و شاعر معروف اهل کرمان که آرامگاهش مشرف بر دروازه‌ی قرآن شیراز است.

[11] - از نقاط تاریخی و دیدنی شیراز است.

[12]- از دانشگاه‌های شیراز

[13]- یکی از پارک‌های معروف شیراز

[14] - آقای نصرالله مردانی از شاعران معاصر

[15] -قطعه‌ای از یکی از شعرهایم است.

[16] - آقای جمالی از شاعران معاصر

[17] -قطعه‌ای از یکی از شعرهایم است.


+کورش زارعی بهجانی چهارشنبه 87 آبان 1  10:7 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 رمضان ماه خداوند

حلول ماه میهمانی خداوند،

ماه مبارک  رمضان

بر مدعوین خوان الهی

مبارک باد.

فضایل ماه خدا 

آمادگی برای میهمانی خدا

آداب افطار کردن 

آداب روزه‌داری 

خطبه‌های معصومین در باب ماه مبارک رمضان 

دعاهای قرآنی

گناه شناسی

رمضان؛ قطعه‌ای از بهشت(گوهر کلام مقام رهبری) 

شرح فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی ( آیة الله جوادی آملی )

گوهر معرفت (سخنرانی آیة‌الله مجتهدی و استاد رضا الهی) 

شرح ادعیه روزهای ماه رمضان ( آیة الله مجتهدی - صوتی )

ادعیه ماه مبارک رمضان ( صوتی )

راز و نیاز با حضرت دوست (صوتی) 

روایاتی در باب گناه و بندگی(صوتی) 

احکام روزه از ده رساله

ویژه‌نامه‌های گذشته

تصاویر ویژه متحرک

تصاویر ویژه 

Screensaver 

 


+کورش زارعی بهجانی پنج شنبه 87 شهریور 14  8:49 صبح پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

  

 امام زمان(عج) برخی از دوستداران خود را به اسم یاد میکنند

 

میلاد مولامون مبارک

نام هر کس، عاطفی‏ترین، شخصی‏ترین و مورد علاقه‏ترین نشانه‏ هر کس است. آن‏گاه که نام ما را می‏خوانند، چه بسیار مایه‏ شادمانی و سرور ما می‏گردد. هر چه، خواننده‏ ما، محبوب‏تر و زیباتر، شنیدن صدای دلربای او و شنیدن اسم و نام خود از زبان او دلپذیرتر و سرور انگیزتر . به راستی چه هیجانی دارد آن ‏که نام خود را از زبان خدای عالم می‏شنود: سلام علی ابراهیم، سلام علی نوح، سلام علی آل یاسین، ... .

مهدی(عج) همه‏ مردم و به ویژه شیعیان خود را نیک می‏شناسد و با نام تک تک آنان آشناست. (آیه 105 از سوره‏ توبه) نامه‏ اعمال ما، هر هفته، به خدمت ‏حضرتش عرضه می‏شود. ایشان، هرگز، یاد ما را از خاطر نمی‏برد (ولا ناسین لذکرکم) چه شعف‏انگیز است که در سرزمینی غریب، یکه و تنها آن‏ جا که راه را گم کرده‏ای، ناگهان، کسی با زبان آشنا، تو را بخواند و با مهربانی، تو را در آغوش نگاهش‏ بنشاند .

روزی آیة‏الله العظمی بهاءالدینی به من گفت: «امسال، در مکه‏ معظمه در مجلسی که آقا امام زمان (عج) تشریف داشتند، اسم افرادی برده شد که مورد عنایت آقا بودند، از جمله‏ آنان حاج آقا فخر (از صالحانی که چند سال پیش، در قم، از دار دنیا رحلت کرد) بود.»

خودم را به آقا فخر رساندم و از ایشان پرسیدم: «چه کرده‏ای که مورد عنایت ‏حضرت واقع شده‏ای؟» گریه کرد و پرسید: «آقای بهاءالدینی نگفت چگونه خبر به ایشان رسیده است؟» گفتم: «نه‏» .

حاج آقا فخر گفت: «من، کاری نداشته‏ام، جز این ‏که مادر من، علویه است و افلیج و زمین‏گیر شده است. تمام خدمات او را خود بر عهده گرفته‏ام، حتی حمام و شست‏وشوی او را . من گمان می‏کنم، خدمت ‏به مادر، مرا مورد عنایت ‏حضرت قرار داده است.‏» (سیری در آفاق، زندگی‏نامه‏ حضرت آیة‏الله العظمی بهاءالدینی، ص 374 و تبیان)

 

پی نوشت: آقاجون، اگرچه غرق گناهیم اما به خدا یه دل نه بلکه صد دل عاشقتیم و چشم به راهتیم تا یه صبح جمعه نزدیک همین حالای حالی به حالی، و هنگام ندبه‏خوانی و ندامت ما از این همه سیاهی که در تاخیر فرج تو کردیم، مرغ آمین را بر منظر دیدگان بی‏فروغمان به پرواز در آوری و آن کبوتر غمگین که نامش ایمان است و از قلب‏هایمان گریخته است، به آب و دانه‏ی مهربانی‏ات، آشتی دهی و باز آوری

اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنی من انصاره و اعوانه 

 


+کورش زارعی بهجانی پنج شنبه 87 مرداد 24  5:53 عصر پیام تو تنها اتفاقیست که نیفتاده‌ست ()  

<      1   2   3   4   5   >>   >

 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شفاعت دوستان فاطمه(س) از دیگران
زینب(سلام الله علیها) شاخه‏ای از درخت نبوت
عزراییل امروز مهمان خانه ی شماست!
سال نو و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سال 2010 سال مرگ اوباما و خواری مبارک
بیت های محرمیه
کربلا فرصت عاشقانه ی زمین است
سبز سرخ!
از تل زینبیه تا خیمه‏گاه یک دنیا معرفت
بین‏الحرمین قطعه‏ای از بهشت است.
[عناوین آرشیوشده]

امکانات

خانه

[ RSS ]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

 

در باره خودم

 

 نمایش تصویر در وضیعت عادی

کورش زارعی بهجانی
شهید شماره 14

لوگوی وبلاگ

 

پیوندهای روزانه

بهجانی دات کام [69]
بهجان نیوز [76]
[آرشیو(2)]

بازدیدهای وبلاگ

چهارشنبه 103 اردیبهشت 12

امروز:   9   بازدید

دیروز:   12   بازدید

تعداد   281469   بازدید

لوگوی دوستان



لینک دوستان

همسفر مهتاب
آیه های انتظار
تکنولوژی کامپیوتر
رمز موفقیت
آدم و حوا
مقالات مشاوره و روانشناسی
کلک بهار
فلورانس مهربون
نگاهم برای تو
دم مسیحائی
مشاوره و مقالات روانشناسی
پله پله تا خدا
پیکان
صدای عدالت
تا ریشه هست جوانه باید زد
خلوت تنهایی
برگ نگاه
زیر آسمان خدا
یعسوب
سورفیلم
راز گشا
به خود آییم و بخواهیم
شهدای بهجان
کلبه احزان
سور فیلم
مرکز مجازی مهدویت
موعود
به سوی ظهور
شبکه اطلاع رسانی حضرت مهدی(عج)
طاووس بهشت
سایت رسمی مسجد مقدس جمکران
کانون انتظار
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت
مرکز اطلاع رسانی امام مهدی ارواحنا
ابا صالح عجل ا...
نشریه ساعت صفر ویژه امام زمان(عج)
شیعه سرچ
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت(ع)
بهجانی دات کام
بندیر
بسوی اعتدال
عروسک کوکی
سایت علویون
بوی سیب
گنجهای معنوی
راز گل سرخ

آوای سیب صبح

آرشیو

اخبار
پیامبر و امام زمان(عج)
امام زمان(عج)
معصومین(ع)
زندگی و مرگ
عیدانه
ایام و اعیاد
مذهبی
اجتماعی
ادبی
طنز
قرآن کریم

جستجو در وبلاگ

 :جستجو

اشتراک

 

طراح قالب

sibesobh.parsiblog.com